AFF Fiction Portal

حشره ی حشری , افسانه ی دم پری

By: cixidoru
folder Misc. Non-English › Originals
Rating: Adult ++
Chapters: 25
Views: 712
Reviews: 0
Recommended: 0
Currently Reading: 0
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited.
arrow_back Previous Next arrow_forward

فرار

فرار

... پری پروانه هه رفته غذا بیاره! اما زودی برمیگرده! باید تا برنگشته زودی فرار کنم! ولی خیلی خسته م! اما اگه الان از دستش فرار نکنم اسیرش میشم بازم بهم تجاوز میکنه! باید عجله کنم! برای اینکه سرحال بشم باید یه دمی به آب بزنم! واه واه چقده دمم بوی آب کوس پری پروانه هه رو میده! چقدم چسبناک و لیزه! باید بشورمش! خوبه اینجا ماهی نیست میتونم راحت دممو بکنم توی آب!

حشری دمش را داخل آب زلال کم عمق اینجا فرو میبرد و با گردشی که به سر و بالاتنه ی خودش میدهد با زحمت دستانش را به دمش میرساند و به آرامی دمش را دست میکشد تا پاک شود و آلودگی آن به وسیله ی آب روان دور شود؛ او با کاسه ی گلبرگی روی خودش آب میریزد و دست میکشد و پس از این آبکشی خوب تمیز میشود و البته کاملا سرحال! آفتاب بعدازظهر هنوز پررنگ و قوی ست و بدن حشری را گرم و خشک میکند؛ حشری می ایستد و بالهایش را رو به آفتاب میگیرد و به سرعت زیادی درجا بال میزند تا بالهایش کاملا خشک شود؛

حشری سرش را به عقب می چرخاند و با چهره ی زیبا و پرغمزه و معصومش همراه با لبخند رضایت به بالهایش نگاه میکند: خوب خشک شده! دیگه باید پرواز کنم زودی بپرم برم!

و حشری فورا به پرواز در می آید؛ درست در همین لحظه پری پروانه با یک بغل گرده ی گل از راه میرسد؛ حشری کمی ارتفاع گرفته و پری را میبیند که سر رسیده و جای خالی او را روی برگ میبیند؛

-ای وای پریه اومد! باید سریعتر دربرم تا منو ندیده و نگرفته!

پری سرش را به اطراف میگرداند تا ببیند پسرک کجاست؛:

-نمیتونه خیلی دور باشه چون خیلی وقت نیست که ازش دور شده بودم! اهه! هنوز نزدیکه! باید بگیرمش!

پری گرده ها را روی برگ رها میکند و به طرف حشری پرواز میکند تا او را بگیرد؛

حشری با صدای ناله گون ناشی از ضعف و نفس زدن از روی ترس: وای! منو دید!

و سرعت بال زدنش را زیاد میکند تا از دست پری فرار کند؛

-وایسا بچه! برا چی تا چشم منو دور دیدی فرار کردی؟ انگار یادت رفته که تا همین چند دقیقه پیش بهم التماس میکردی که نجاتت بدم! اینه رسمش؟! پسره ی قدرنشناس! تو الان باید برای تشکر که نجاتت دادم هرکاری ازت بخوام برام انجام بدی! وایسا! تو الان دیگه مال منی!

-ای وای نه!

-وایسا بچه ی لوس بی تربیت! تو مال خودمی!

-نه! نمیخوام!

و حشری از ترس تجاوز دوباره ی پری هرچه سریعتر فرار میکند و از او دور میشود؛ پری به این راحتی دست بردار نیست، اما حشری تقریبا از پری پروانه دور شده و دارد موفق میشود؛ پروانه که نسبتا از گرفتن حشری ناامید شده و تقریبا او را گم کرده با شدت و صدای بلندتری داد میزند:

-وایسا حشری! در نرو! تو چه بچه ی بی ادبی هستی! خوبه همین تازه من از دست قورباغه خانوما نجاتت دادم! اینجوری میخواستی ازم تشکر کنی؟ بچه پرروی حق نشناس! مگه دستم بهت نرسه! دستم بهت برسه میدونم باهات چیکار کنم!

اما حشری دیگر فرار کرده و دیده نمیشود؛ پری پروانه او را کاملا گم کرده و از گیرانداختنش تقریبا ناامید شده؛ با خودش غرولند میکند:


-حالا بیا و خوبی کن! به این بچه گدای بی تربیت خوبی نیومده! بی لیاقت! ... من خیلی وقته اینو میخوامش! اما حالا که ندارمش بازم باید جلق بزنم، یا نه، شاید بهتره برم پیش دوستم زری جون باهم طبق بزنیم!...

arrow_back Previous Next arrow_forward