ØØ´Ø±Ù‡ ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ , Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ دم پری
قضاوت و غیبت توسط گلها
قضاوت و غیبت توسط گلها
... گلهای اطرا٠رود Ùˆ برکه درباره ÛŒ ماجراهایی Ú©Ù‡ در روزهای اخیر دیده اند باهم ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنند Ùˆ هرکدام نظرشان را درباره ÛŒ Ø§ØªÙØ§Ù‚اتی Ú©Ù‡ بین ØØ´Ø±ÛŒ Ùˆ پری پروانه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ برای همدیگر بازگو Ù…ÛŒ کنند ...
ØµØØ¨ØªÙ‡Ø§ÛŒ این قسمت درباره ÛŒ ماجراهای قسمتهای 8 الی 14 است :
...
گلهای اطرا٠رود Ùˆ برکه نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند Ùˆ غیبت نکنند، موضوع ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو بسیار برایشان جالب است:
...
رزا با Ù„ØÙ† سرزنش نسبت به پسرک غایب: خواهر! دیدی ØØ´Ø±ÛŒ چطوری از دست پری ÙØ±Ø§Ø± کرد؟ واقعا Ú©Ù‡!
سوسن با ØØ§Ù„ت ملایم Ø¯ÙØ§Ø¹ از پسرک: خب آخه پری بهش نظر بد داشت خواهر! اونم از دستش خسته شد ÙØ±Ø§Ø± کرد دیگه!
رزا : اوا خواهرجون! این Ú†Ù‡ ØØ±Ùیه دیگه! بچه اینقده قدرنشناس میشه؟! واه واه واه !
زنبق: آره سوسن جون! رزا جون راست میگن! پری جون خیلی به ØØ´Ø±ÛŒ Ú©Ù…Ú© کرد، بدون Ú©Ù…Ú© پروانه پسره ØØ§Ù„Ø§ØØ§Ù„اها تو برکه اسیر دست خاله قورباغه ها بود خب!
نرگس: آره جونی! منم شنیدم پسره توی برکه هر شب Ùˆ هر روز مجبور بوده به قورباغه خانوما تن ÙØ±ÙˆØ´ÛŒ کنه!
سوسن: آره عزیزم! منم شنیدم Ú©Ù‡ خانومای وزغ Ùˆ قورباغه Ùˆ سمندر بااینکه ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ بهش میرسیدن Ùˆ درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ سیرش میکردن ولی ØØ³Ø§Ø¨Ø´ÙˆÙ‡Ù… ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ میرسیدن Ùˆ خودشونم با بدن پسره درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ سیر میکردن! دیگه برا بچه هه جونی نمونده بوده! برا همینم میگم بچه خسته شده بوده دیگه طاقت تجاوز خانوما رو نداشته خب دیگه Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø± کرده!
رزا: منم برا همین میگم Ú©Ù‡ این بچه ØÙ‚ نشناسه دیگه! پری جون خیلی Ú©Ù…Ú© بزرگی بهش کرده Ú©Ù‡ از اونهمه تجاوز قورباغه ها نجاتش داده، پری پروانه لط٠بزرگی به پسره کرده، خیلی ØÙ‚ به گردن ØØ´Ø±ÛŒ داره، ØÙ‚Ø´ بود بچه یه جوری ازشون تشکر میکرد!
سوسن: قبول دارم Ú©Ù‡ پسره باید از پری جون تشکر میکرد اما پری جونم باید به بچه یه ÙØ±ØµØªÛŒ میداد بچه یه Ú©Ù…ÛŒ Ø§Ø³ØªØ±Ø§ØØª کنه، آخه بدن Ø¶Ø¹ÛŒÙ ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو خیلی خسته شده!
لاله با ØØ§Ù„تی مغرور: اینکه دلیل نمیشه Ú©Ù‡! خسته س Ú©Ù‡ خسته س! پری جون خیلی به ØØ´Ø±ÛŒ لط٠کردن Ú©Ù‡ از اونجا نجاتش دادن! بچه هه خیلی بی ادبی کرده Ú©Ù‡ از دست منجی خودش ÙØ±Ø§Ø± کرده!
مریم: ØØ§Ù„ا شایدم واقعا نمیخواسته بی Ø§ØØªØ±Ø§Ù…ÛŒ کنه! نکنه بچه هه از پروانه جون خجالت Ù…ÛŒ کشه!
پونه: راست میگی! این پسره ØØ´Ø±ÛŒ خیلی خجالتیه!
شقایق: خجالت؟! این دیگه از اون ØØ±Ùاس گلم! این پسره ذاتا جنده س! چرا باید خجالت بکشه؟! کارش اصلا همینه دیگه! وظیÙÙ‡ Ø´ اینه Ú©Ù‡ به خانوما تن خودشو Ø¨ÙØ±ÙˆØ´Ù‡!
کوکب: آره واقعا! این پسره ÛŒ جنده خیلی وظیÙÙ‡ نشناسه!
ØÙ†Ø§ با ØØ§Ù„ت ناز Ùˆ ادا Ùˆ تکبر: دقیقا! پسرک جنده بعد از اینهمه خوبی Ú©Ù‡ پروانه جون در ØÙ‚Ø´ کرد از دست همچین دختر مهربونی ÙØ±Ø§Ø± کرده! واه واه واه !
Ø¨Ù†ÙØ´Ù‡: آره منم میگم بهتر بود ØØ´Ø±ÛŒ ÙØ±Ø§Ø± نمیکرد Ùˆ خودشو در اختیار پروانه جون میذاشت! البته پری جونم نباید اینقده بهش ÙØ´Ø§Ø± میاورد! خب بچه ترسیده بود Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ø±ÙØª دیگه!
لادن: عزیزم! پروانه جون بهش ÙØ´Ø§Ø± نیاوردن که، Ú©Ù…Ú©Ø´ کردن گلم!ØŒ راه دیگه ای نبوده آخه! پری جون خیلی دختر Ùهمیده ای هستن!
نرگس: آره! پروانه جون خیلی باکلاس هستن!
رزا: آره دیگه! این پسره خیلی بی ادبه Ú©Ù‡ به یه دخترخانوم به این موقری Ùˆ Ù…ØØªØ±Ù…ÛŒ بی Ù…ØÙ„ÛŒ کرده!
سوسن: اما پری جون خیلی عجله داره! میخواست هرچی زودتر بازم به بچه تجاوز کنه!
زنبق با Ù„ØÙ†ÛŒ کنایه آمیز: عجله کدومه عزیزم؟! Ù…Ú¯Ù‡ ندیدی اول Ø±ÙØª براش خوراکی بیاره تا پسره تقویت بشه؟!
سوسن با طعنه: بعد از غذا که دیگه میخواست بکندش!
لاله: Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ú©Ù‡ نمیخواستن بکننش Ú©Ù‡! پری خانوم اونقده پروانه ÛŒ Ùهمیده Ùˆ باسوادی هستن Ú©Ù‡ اول بدن بچه هه رو ماساژش بدن بعدش باهاش سکس کنن!
سوسن: من دلم برای بچه هه میسوزه چون پری چند دقیقه قبل تازه از عقب کرده بودتش! شاید بهش ÙØ´Ø§Ø± بیاد!
کاملیا: نگران نباش عزیزم! ظرÙیت این کوچولو بیشتر از این ØØ±Ùاس! اونهمه خاله قورباغه ها Ùˆ خاله وزغا چندتا چندتا گروهی بهش تجاوز میکردن هیچیش نمیشد!
نرگس: آره عزیزم! منم شنیدم همون اولا هم Ú©Ù‡ هنوز طلسم نشده بود Ùˆ بال Ùˆ شاخک Ùˆ دم درنیوورده بود Ùˆ خانوم قورباغه ها ساده تر بهش تجاوز میکردن، ملیسا جون پزشک دهکده ÛŒ نزدیک جنگل موقع تجاوز قورباغه خانوما به پسره تو مطبش ماینه Ø´ کرده بوده، Ú¯ÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ این وضع اذیتش نمیکنه Ú©Ù‡ هیچ، خیلیم براش خوب Ùˆ Ù…Ùیده! Ú†Ù‡ برسه به ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ با دمش ظرÙیتش بیشترم شده!
سوسن با Ù„ØÙ†ÛŒ Ú©Ù…ÛŒ متعجب Ùˆ غاÙلگیر شده: تو اینا رو از کجا شنیدی نرگس جون؟!
نرگس با Ú©Ù…ÛŒ ØØ§Ù„ت غرور Ùˆ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±: من خبرای کاملترو از Ù†ÛŒÙ„ÙˆÙØ± جون میگیرم! Ù†ÛŒÙ„ÙˆÙØ±Ø¬ÙˆÙ† تا خیلی از جاهای اطرا٠برکه پخش شدن خیلی چیزا رو دیدن!
سوسن تعجب زده: آره Ù†ÛŒÙ„ÙˆÙØ± جون؟!
Ù†ÛŒÙ„ÙˆÙØ± سری بالا میگیرد با قیاÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ بخاطر اطلاعات ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†Ø´ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± میکند: آره عزیزم! من تقریبا همه ÛŒ تجاوزای قورباغه خانوما رو به ØØ´Ø±ÛŒ دیدم! تعری٠بعضیاشم از Ù†ÛŒÙ„ÙˆÙØ±Ø§ÛŒ آبی شنیدم! گاهی چارتایی باهم بهش تجاوز میکردن، هروقتم Ú©Ù‡ میخواسته ÙØ±Ø§Ø± کنه با زبوناشون به جاهای ØØ³Ø§Ø³ بدنش پرتاب میکردن Ùˆ Ù…ÛŒÚ¯Ø±ÙØªÙ†Ø´! با زبونشون هم شلاقش میزدن هم تو ØÙ„قش Ùˆ سوراخ کونش ÙØ±Ùˆ میکردن! علاوه بر اونا سمندر خانوما Ùˆ ØÙ„زونا هم بودن!
رزا: واقعا بعد از اونهمه کارایی Ú©Ù‡ قورباغه ها به سرش میووردن این پسره باید خیلی از پری جون ممنون باشه Ú©Ù‡ نجاتش داده! پروانه جون خیلیم با این بچه مهربون بوده ولی این پسره ÛŒ بی ادب قدرنشناس از دست ÙØ±Ø´ØªÙ‡ ÛŒ نجات خودش ÙØ±Ø§Ø± کرده!
لاله با لبخند موذیانه: مطمئن باشین ØØ§Ù„ا هم Ú©Ù‡ ØØ´Ø±ÛŒ ÙØ±Ø§Ø± کرده هرجا Ú©Ù‡ بره از دست خانوما در امون نیست، میگیرنش میگاهنش! ØØ§Ù„ا این خانوما نشد، خانومای دیگه!
سوسن: Ú†ÛŒ بگم والا! لابد این بچه قسمتش همینه Ú©Ù‡ همه ÛŒ خانوما بکننش!ØŒ اما امبدوارم ÙØ´Ø§Ø± بیش از ØØ¯ بهش نیارن! ...
...