AFF Fiction Portal

حشره ی حشری , افسانه ی دم پری

By: cixidoru
folder Misc. Non-English › Originals
Rating: Adult ++
Chapters: 25
Views: 714
Reviews: 0
Recommended: 0
Currently Reading: 0
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited.
arrow_back Previous Next arrow_forward

کندوی مجردی زری

کندوی مجردی زری

از این قسمت ببعد دوباره داستان به روال عادی برمیگردد و دنباله ی ماجراها از قسمت 7 روایت میشود:

...

... پری: مهمون هردومونه! بی تعارف!

و زری و پری با خوشحالی و صدای بلندی می خندند چون حالا از برکه دور شده اند و خیالشان از بابت قورباغه خانمها راحت است...

با این صحبتها راه کوتاه میشود و کم کم ساختمان کندوی مجردی زری خانم روی شاخه ی درختی در جنگل از دور دیده میشود...

این کندوی بزرگ مجردی بیشتر بدست خود زری ساخته شده چون او همیشه دوست داشته است مستقل زندگی کند، البته برای طراحی و ساخت این کندوی مدرن دوستان خوبش هم به او کمک فراوانی کرده اند؛ والبته این خانه ی مجردی برای زری خیلی بزرگ است، اما او همیشه دوستانش را به اینجا دعوت میکند و همه ی آنها در میهمانی ها از بودن در کنار یکدیگر لذت میبرند ...

زری به یاد روزهایی از گذشته ی دور می افتد که تازه میخواست کندوی قدیمی مجلل و با شکوه خانواده ی بزرگش را ترک کند و برای خودش مستقل شود:

...

-تو چرا نمیخوای مثل بقیه ی زنبورا خیلی متمدن توی کندو پیش همه ی ما زندگی کنی زری؟!

-من میخوام واسه خودم مستقل باشم! نمیخوام محدود بشم! میخوام بقیه ی دنیای بزرگ رو هم ببینم! میخوام پیشرفت کنم! میخوام دوستای جدیدی پیدا کنم!

-آخه از کجا میدونی دوستای بیرون از کندو دخترای خیلی خوبی باشن؟! هرکسی در شأن معاشرت با خونواده ی سرشناس ما نیست! ما خیلی سطح بالا هستیم!

-حالا اگه با دخترای باکلاس و درست و حسابی آشنا بشم چی؟!

-چی بگم والا! من که حریف تو نمیشم! اما مطمئنم بانوی بزرگ از دستت خیلی ناراحت میشن!

-اگه ملکه چیزی گفت خودم جواب میدم! قرار نیست که تو به ایشون جواب پس بدی که عزیزم!

-آخه من بعنوان سرمربی و ارشد دخترا مسؤولیت دارم عزیزم!

-مسؤولیتش با خودم عزیزم! شما نگران نباش بوری جون!

-از من گفتن بود، خودت میدونی زری جون!

...

...حالا زمان زیادی از آن روزها میگذرد؛ اما زری اصلا پشیمان نیست ؛ او در این مدت طولانی دوستان خوب زیادی پیدا کرده و بسیاری چیزهای جدید خوب و مفید یاد گرفته؛ مهمترین تجربه اش همین است که بخاطر آشنایی با دوست خیلی خوبش پری پروانه حالا به این پسرک زیبا یعنی حشری دست یافته و الان خوشکل ترین موجود جنگل را در آغوش خودش به خانه اش میبرد و هر کاری که بخواهد میتواند با او بکند...

arrow_back Previous Next arrow_forward