ØØ´Ø±Ù‡ ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ , Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ دم پری
ناهار خوشمزه
ناهار خوشمزه
...
-این خوشگله مهمون هردومونه! هاهاهاها!
...
زری Ùˆ پری بچه را به خانه ÛŒ زری برده اند تا از او پذیرایی کنند؛ آنها خیلی Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ هستند Ú©Ù‡ این پسرک کوچولوی خوشگل را به خانه میبرند؛
-Ø·ÙÙ„Ú©ÛŒ بچه ضعی٠شده! اما ØØ§Ù„ا بهش یه ناهار خوشمزه ÛŒ مقوی میدم تا تقویت بشه!
-آره! باید خوب غذا بخوره تا دوباره جون بگیره Ùˆ Ø³Ø±ØØ§Ù„ بشه!
-Ú©Ù‡ ما بتونیم ازش Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنیم!
-خودمونم باید ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ بخوریم تا بهتر زورمون بهش برسه!
قهقهه ÛŒ زری Ùˆ پری همینطور بلندتر میشود؛ Ùˆ اصلا توجهی به این ندارند Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ú©Ù… دارند باعث دلهره ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو میشوند...
پری Ùˆ زری بچه بغل وارد خانه ÛŒ مجردی زری میشوند Ùˆ داخل دالان اصلی نزدیک در ورودی کندو ÙØ±ÙˆØ¯ Ù…ÛŒ آیند؛ زری بچه را به آغوش پری میسپارد تا تدارک خوراک ظهر را ببیند:
-پری جون مواظبش باش تا من ناهار بیارم!
-ØÙˆØ§Ø³Ù… بهش هست زری جون!
Ùˆ هنگام Ú¯ÙØªÙ† این ØØ±Ùها به یکدیگر چشمک میزنند Ú©Ù‡ منظورشان جلوگیری از ÙØ±Ø§Ø± بچه است؛ اما پسرک ظاهرا ÙØ¹Ù„ا خیلی هم خیال ÙØ±Ø§Ø± کردن ندارد، چون الان گرسنه است Ùˆ ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒØ¯Ù‡Ø¯ غذا بخورد، او اصلا ØØ§Ù„ Ùˆ نای ÙØ±Ø§Ø± ندارد...
...
زری و پری دو طر٠پسرک نشسته اند و هرکدام با یک یا دو دست یک طر٠بدنشان بر سر و گردن و شانه ی بچه گذاشته اند و گاهی او را نوازش میکنند، و با دستهای دیگرشان لقمه های غذا را در دهان پسربچه قرار میدهند؛ غذای شیرین و خوشمزه ی این وعده از گرده ی گل و عسل بوسیله ی زری تهیه شده؛ این دختر واقعا قناد خوبی است!
-بیا بخور عزیزم! این کلوچه های عسلی خیلی خوشمزه س! ببین من و پری چه با اشتها میخوریم!؟
-آره خوشگلم! باید خیلی بخوری تا قوت بگیری! این چندوقته کسی نبوده بهت برسه ضعی٠شدی عزیزم!
Ùˆ منظور پری از "چندوقت" همین یک شبی ست Ú©Ù‡ ØØ´Ø±ÛŒ تنها لای گلبرگ Ú¯Ù„ خوابیده بوده!
زری Ùˆ پری همانطور Ú©Ù‡ لقمه های درشت غذا را با ØØ±Øµ Ùˆ ولع در دهانهای گرسنه ÛŒ خودشان میگذارند با دهان پر هم ØØ±Ù میزنند Ùˆ پسرک را به خوردن بیشتر تشویق میکنند Ùˆ تقریبا به زور خوراکیهای بسیار شیرین را به کودک میخورانند؛
-بیا بازم کره عسل بخور!
-از این گرده های گل هرچی میتونی بخور! برا سلامتیت خیلی خوبه!
-از این کیکم بخور خیلی خوشمزه س!
Ùˆ پری Ù„ØØ¸Ù‡ ای رو به دوستش میکند:
-چه دستپخت خوبی داری زری جون!
-ممنونم عزیزم! البته به پای شیرینیای خوشمزه ÛŒ خودت نمیرسه گلم! ØØ´Ø±ÛŒ جون ØØªÙ…ا باید Ø¯ÙØ¹Ù‡ ÛŒ بعد از کیکا Ùˆ کلوچه های تو Ù… بچشه Ùˆ بخوره!
-خواهش میکنم قشنگم! ØØªÙ…ا دÙÙ‡ ÛŒ بعد Ú©Ù‡ خونه ÛŒ من مهمونین بهش از دستپخت خودم میدم تا ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ سیرش کنم!
ØØ´Ø±ÛŒ در ØÛŒÙ† خوردن این شیرینیهای Ù…ÙØµÙ„ از شنیدن این ØØ±Ùها ØØ§Ù„ خاصی Ù…ÛŒ یابد، اینکه قرار است تا Ú†Ù‡ مدتی بین این دخترها باشد Ùˆ به خواسته هایشان تن در دهد ØØ§Ù„ دلهره در او ایجاد میکند؛ این خوراکیهای شیرین Ùˆ این ÙØ¶Ø§ Ùˆ این سخنان او را ØªØØ±ÛŒÚ© میکند؛ شیرینیجات نقطه ضع٠این کوچولو است! شاید علاوه بر خستگی Ùˆ ضع٠بدنی بخاطر همین میل به شیرینی ست Ú©Ù‡ پسرک ØØ´Ø±ÛŒ بدون مقاومت هرچه به او میدهند میخورد Ùˆ Ù…ÛŒ بلعد؛
زری Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه با یکی از چهار دست خود شربت غلیظ شیرین به بچه Ù…ÛŒ نوشاند با دست دیگرش روی Ø´Ú©Ù… پسربچه میگذارد Ùˆ با ÙØ´Ø§Ø± ملایم روی آن ورود جرعه های ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† شربت را به داخل معده ÛŒ بچه را زیر ک٠دستش ØØ³ میکند؛
-ببین چجوری شیکمش داره پر میشه و باد میکنه!
Ùˆ پری یکی از دستان خود را روی سینه ÛŒ پسرک زیر Ù…ØÙ„ پستانش قرار میدهد:
-ببین قلبشم چطوری داره تندتر میزنه! معلومه این شیرینیا خیلی بهش میسازه!
Ùˆ هردو دختر قهقهه ای میزنند Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ت پیروزی Ùˆ ØªÙØ±ÛŒØ را باهم در بر دارد...
این ØØ§Ù„ Ùˆ هوا برای پسرک آشنا ست: آن شبها Ùˆ روزهایی Ú©Ù‡ در قنادی گیر Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ بود Ùˆ خانمهای قناد کیک Ùˆ شکلات Ùˆ بیسکوییت Ùˆ بستنی Ùˆ شیر ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† به او میخوراندند؛ آن وقتها هم بخاطر شیرینیجات تسلیم آن زنان Ùˆ دختران شیرینی ÙØ±ÙˆØ´ شده بود Ùˆ بخاطر کیک Ùˆ کلوچه تن ÙØ±ÙˆØ´ÛŒ میکرد؛ واقعا Ú©Ù‡ این پسر کوچولو اسیر Ùˆ بنده ÛŒ Ø´Ú©Ù… است...
Ú©Ù… Ú©Ù… دخترها Ùˆ پسرک سیر میشوند Ùˆ خوراکیهای داخل سینی روی میز ناهارخوری تمام میشود؛ ØØ´Ø±ÛŒ خوابالود شده، پس خانمها در ضمن اینکه روی مبل Ù…ÛŒ لمند، او را همانجا روی همان مبل به ØØ§Ù„ت لمیده Ùˆ تدریجا درازکش قرار میدهند؛ در تمام این Ù„ØØ¸Ø§Øª زری دستش را از روی Ø´Ú©Ù… ØØ´Ø±ÛŒ برنداشته همانگونه Ú©Ù‡ پری هم دستش را همچنان روی سینه ÛŒ پسرک نگاهداشته؛ زری Ø´Ú©Ù… پسرک را مالش میدهد تا هضم غذای نهار بهتر انجام گیرد؛ پری هم همانطور بدن پسربچه را ماساژ میدهد؛
-نیگاه! بچه هه داره خوابش میگیره!
-آره! ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ سیر شده با این همه خستگیش بایدم خوابش ببره!
و هردو دختر مغرورانه خنده ی قهقهه وار ملایمی میکنند...
...
واقعا که بهترین کار دنیا همین خوردن و خوابیدن است! آنهم چه خوردن و خوابیدنی!...