AFF Fiction Portal
errorYou must be logged in to review this story.

حشره ی حشری , افسانه ی دم پری

By: cixidoru
folder Misc. Non-English › Originals
Rating: Adult ++
Chapters: 25
Views: 698
Reviews: 0
Recommended: 0
Currently Reading: 0
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited.
arrow_back Previous Next arrow_forward

چه بوی خوبی!

چه بوی خوبی!

پروانه با نگاه به صورت زنبور دستش را به نرمی به کنار صورت زنبور گرفته: چقدر خوشکل شدی زری جون! چقدر این آرایش بهت میاد عزیزم!

زنبور که در آینه خودش را نگاه میکند: خیلی ممنون پری جون! تو چه آرایشگر خوبی هستی!

پروانه قلم مو را برمیدارد و نوک پستانهای زنبور را با رنگ آرایشی مخصوص که خودش با مهارت و تخصص ساخته کاملا قرمز میکند، زنبور زری با دستانش پستانهای خودش را بالا گرفته تا کار دوست آرایشگرش را آسان کند؛ او فشار ملایم به پستانهایش را کم کم محکمتر میکند تا علاوه بر خود پستانها نوک پستانهایش نیز بزرگتر و درازتر شود تا پری پروانه بهتر بتواند آنها را رنگ کند؛ اینکار زری را تحریک کرده؛ گرچه خودش دقایقی قبل همینکار را برای دوستش پری انجام داده...

حالا پری قلم مو را دوباره در رنگ فرو کرده و رنگ را با قلممو به نوک چوچوله ی زری و اطراف کوص و سوراخ کون او میزند، این رنگ برای کوس کاملا بی ضرر و بلکه مفید است!؛ زری بیشتر تحریک میشود و پری هم همین را میخواهد تا محبت چند دقیقه پیش او را در مورد رنگ آمیزی کوص خود جبران کند ...

-چه روغن خوب و خوشبویی درست کردی پری جون! چقدر کار ماساژ دادن بدن هردومونو آسون میکنه! اوووه!

_آااه! آره زری جون! من تخصصم همینه عزیزم!

و این دو دختر ثروتمند زیبا در حین مالش و نوازش بدن همدیگر، یکدیگر را در آغوش میگیرند و لبان سرخ آلبالویی هم را با عشق و شهوت فراوان میبوسند ...

... ناگهان بوی عطر عجیبی به مشام این دو خانم محترم میرسد؛ این بو خیلی تندتر و بیشتر از بوی عطر روغنهای آرایشی فراوانی ست که این دو به تمام بدن همدیگر مالیده اند و برای همین توجه این دو دختر را جلب میکند؛ چشمانشان را باز میکنند و در حالیکه هنوز همدیگر را بغل کرده اند به طرف منشاء عطر خوش نگاه می کنند و پسرک حشره ای را می بینند که به آرامی با بالهای توری سنجاقکی-زنبوری-مگسی-پشه ای اش در حال پرواز میان بوته ها و درختچه هاست و جستجو می کند تا زلال ترین قطرات شبنم را بیابد...

-وااای چه بوی خوبی! از این پسره س؟

-آره زری جون! این همون پسره س که من از دست خاله قورباغه نجاتش دادم اما خیلی قدرنشناسه، من خیلی وقته چشمم دنبال این پسره س ولی همش ازم فرار میکنه! دیگه امروز باید بگیرمش!

-آره پری جون حق داری آخه این خیلی خوشبو و خوشگله حیفه همینجوری بدون ما بگرده!

-بیا باهم بریم دنبالش بگیریمش! وای که چقدر دلم میخواد بدنشو توی دستام از نزدیک بو کنم!

و هردو بدنبال بوی عطر حشری به پرواز در می آیند تا او را بگیرند؛ حشری که آنها را میبیند سرعت پروازش را بیشتر کرده تا فرار کند اما زری و پری با استشمام بوی عطر بدن حشری او را گم نمیکنند و با سرعت بیشتری تعقیبش میکنند ...

arrow_back Previous Next arrow_forward