ØØ´Ø±Ù‡ ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ , Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ دم پری
امشب چه کنیم؟
امشب چه کنیم؟
...
-اینبار که نوبتی کار کردیم ولی شب باید شریکی تو بغلمون بخوابونیمش!
-آره! باید بین خودمون ساندویچی ÙØ´Ø§Ø±Ø´ بدیم!
و هردو دختر قهقهه ی ریزی سر میدهند...
زری Ùˆ پری مشغول جمع کردن ظرÙهای غذا Ùˆ تمیز کردن میز ناهارخوری هستند؛ آنها بچه را در ØÙ…ام گذاشته اند تا پس از تمیز کردن مبلها Ùˆ زمین، ظرÙها را بداخل ØÙ…ام ببرند Ùˆ همه چیز را یکجا Ùˆ باهم بشویند...
-همینجوری بهتره! همه ÛŒ Ø¸Ø±ÙØ§ رو تو همون ØÙ…وم یه جا میشوریم بعدشم خودمون Ùˆ بچه رو!
-آره عزیزم! اینجوری Ø±Ø§ØØª تره!
...
ØØ´Ø±ÛŒ در وان ØÙ…ام زری نشسته Ùˆ در ضمن آب بازی خودش را پاک Ùˆ تمیز میکند؛ صدای ØØ±Ùهای زری Ùˆ پری را میشنود Ùˆ مضطرب میشود:
-ای وای! امشب دوباره این دوتا میخوان بازم بهم تجاوز کنن! وای چیکار کنم؟!
ØØ´Ø±ÛŒ سراسیمه Ùˆ باعجله از وان بیرون Ù…ÛŒ آید Ùˆ خودش را با دوش Ú¯Ù„ÛŒ ØÙ…ام آبکشی میکند Ùˆ نگران Ùˆ پریشان به اطرا٠نگاه میکند؛
-باید هرچی زودتر یه راه ÙØ±Ø§Ø±ÛŒ پیدا کنم!
Ùˆ سرش را به اطرا٠میچرخاند Ùˆ جاهای مختل٠ØÙ…ام را با اضطراب نگاه میکند تا راهی برای رهایی بیابد؛
-آخجون! یه سوراخ اون بالاس!
Ùˆ ØØ´Ø±ÛŒ زیر نور Ø¢ÙØªØ§Ø¨ بعدازظهر Ù…ÛŒ ایستد Ú©Ù‡ از روزن بام به پایین Ù…ÛŒ تابد Ùˆ هنوز در این ساعت آنقدر پرنور Ùˆ پررنگ هست Ú©Ù‡ بالهای پسرک را خشک کند؛ ØØ´Ø±ÛŒ پشت به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ قرار میگیرد تا نور به بالهایش بهتر بتابد Ùˆ درجا Ùˆ به سرعت وزوزکنان بال میزند تا بالهایش را هرچه زودتر خشک کند؛
-آخجون دیگه خشک شد!
Ùˆ ØØ´Ø±ÛŒ از ک٠زمین بلند میشود Ùˆ از روزنه ÛŒ شش ضلعی سق٠ØÙ…ام به بیرون Ù…ÛŒ پرد به امید اینکه دیگر هرگز به اینجا برنگردد Ùˆ کندوی مجردی زری را به سمت مقصد نامعلومی برای همیشه ترک میکند،
ویزززززززز!!!!!
...
زری Ùˆ پری در درگاه ورودی ØÙ…ام ایستاده اند Ùˆ ظرÙها در دستانشان قرار دارد:
پری: این بچه پرروهه بازم ÙØ±Ø§Ø± کرد؟!
زری: Ùکرشو نمیکردم ØØªÛŒ Ùکر ÙØ±Ø§Ø± به سرش بزنه! ØÙˆØ§Ø³Ù… به پنجره ÛŒ سق٠نبود! ینی اصلن ØÙˆØ§Ø³Ù… نبود این بچه کوچولو هه میتونه از همچین سوراخی رد بشه!
پری Ù„ØØ¸Ù‡ ای نگاه سرزنش آمیزی به زری میکند Ú©Ù‡ یعنی تقصیر تو بود Ú©Ù‡ پسرک ÙØ±Ø§Ø± کرد؛ اما زود ØØ§Ù„ت ملامت گر نگاهش را عوض میکند Ùˆ لبخندی به لبش Ù…ÛŒ نشاند:
-تازه شدی مثل خودم! برا منم پیش اومده Ú©Ù‡ از دستم در Ø±ÙØªÙ‡! اینجا Ú©Ù‡ ØÙ…ومه، من توی ÙØ¶Ø§ÛŒ باز تنهاش گذاشته بودم Ú©Ù‡ از دستم در Ø±ÙØª!
و هردو دختر خنده شان میگیرد
-ØØ§Ù„ا باید امشبم مثل هرشب طبق بزنیم!
-اما اگه دوباره دستم بهش برسه، میدونم باهاش چیکار کنم!
Ùˆ نگاه پری به روزنه ÛŒ هواکش Ùˆ نورگیر سق٠ØÙ…ام خیره میشود...
...
رزا: خواهر دیدی دوباره این بچه ÛŒ بی ادب دوباره ÙØ±Ø§Ø± کرد، اونم از دست میزبانای به اون Ù…ØØªØ±Ù…ی؟!
سوسن: آره! خاله قاصدک خبرشو به منم داد!
رزا: Ù†Ú¯ÙØªÙ… این بچه لوس Ùˆ قدرنشناسه؟!
سوسن: آره عزیزم! این دیگه واقعا از ØØ¯ گذرونده! منم دیگه Ø·Ø±ÙØ´Ùˆ نمیگیرم، چون ØØ§Ù„ا دیگه به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ این بچه واقعا بی لیاقته!
رزا: امیدوارم هرچی زودتر گیر خانومایی Ø¨ÛŒÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ ادبش کنن!...
....