AFF Fiction Portal

حشره ی حشری , افسانه ی دم پری

By: cixidoru
folder Misc. Non-English › Originals
Rating: Adult ++
Chapters: 25
Views: 720
Reviews: 0
Recommended: 0
Currently Reading: 0
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited.
arrow_back Previous Next arrow_forward

حسرت

حسرت

دنباله یی از اواخر صحنه های قسمت 20

...
زری و پری در درگاه ورودی حمام ایستاده اند و ظرفها در دستانشان قرار دارد:
پری: این بچه پرروهه بازم فرار کرد؟!
...
-اگه دوباره دستم بهش برسه، میدونم باهاش چیکار کنم!
و نگاه پری به روزنه ی هواکش و نورگیر سقف حمام خیره میشود؛ اما پس از لحظاتی رو به زری میکند:
حالا فعلا که باید ظرفا رو بشوریم!
...
دخترها کار شستن ظرفها را تمام کرده اند و اکنون هردو در آب وان حمام زری نشسته اند درحالیکه قرار بود سه نفری در این وان نشسته باشند!
-قرار بود سه تایی تو این وان بشینیم!
-اگه بود الان باهم میشستیمش!
-حسابی بدن سفیدشو دست میکشیدیم!
-حیف شد حشری دوباره از دستمون فرار کرد!
-آره! کلی برای امشب براش نقشه داشتیم!
-فکرشو بکن اگه امشب لای پاهامون بود!
-آخ که چی میشد! اوووفف!
-حالا که نداریمش بازم باید فقط با خودمون ور بریم!
-حالا باید امشبم مثل هرشب طبق بزنیم!
-الان میگی کجا رفته؟!
-نمیدونم! اما بالاخره حتمنی دست چندتا دختر چاقالو می افته!
-فکرشو بکن خانومای جنگل چجوری بکننش!
-یعنی شبی قراره تو بغل کدوم خانوما باشه؟!
و در حین گفتن این حرفها پری و زری در وان حمام به هم نزدیکتر شده اند و پاهایشان را در حالت نیمه لمیده در وان باز گرفته اند و کوس هایشان را به هم میمالند و به بهانه ی شستن همدیگر و دست کشیدن بدن همدیگر پستانهای یکدیگر را فشار میدهند؛ همچنین گفتن این حرفها و یاد و خاطره ی حشری برایشان تحریک کننده است مخصوصا فکر کردن به اینکه حشری قرار است توسط خانمهای دیگری گاهیده شود آنها را به اوج شهوت میرساند و ناگهان دچار ارگاسم میشوند و در این لحظات لبهایشان میلرزد و اشکی از چشمانشان جاری میشود، اشکی که شاید بخاطر غم از دست دادن حشری هم هست؛ ترشحات واژنهایشان در آب وان جاری میشود...
...دخترها لحظاتی در رخوت در وان دراز کشیده اند و سرهایشان را بر لبه ی وان نهاده اند و به روزنه ی سقف حمام خیره شده اند، جایی که حشری از آنجا فرار کرده است...
...دخترها برخاسته اند و با جریان آب آب زلال دوش گلی حمام خودشان را آب میکشند و همدیگر را نوازش میدهند؛ آب آلوده به ترشحات کوسشان از فاضلاب وان خارج میشود تا شاید غم هجران حشری را هم با خودش به خاک پای درخت ببرد...
...
-خستگیمون یه کم در رفت!
-دیگه داره نزدیک غروب میشه؛ نمیدونم چرا دلم گرفته!
-منم حوصلم سر رفته!
-زری جون! بیا امشب بریم خونه ی من که بعد از شام پیش هم بخوابیم همدیگه رو ماساژ بدیم!
-فکر خوبیه جونی! حالا که پسره رو نداریم باید خودمون تنهایی به همدیگه حال بدیم!
و دخترها میخندند و با هم پرواز کنان بطرف خانه ی زیبای پری پروانه حرکت میکنند...
...
دخترها بر لبه ی درگاه ورودی خانه ی گل گلی پری پروانه نشسته اند و باهم حرف میزنند:
-حوصله مون سر رفته! هوا م که داره کم کم تاریک میشه!
-چطوره امشب یه مهمونی بگیریم دوستامونو دعوت کنیم دلمون وا بشه، بالاخره با هم که باشیم کمتر غصه ی نداشتن اون فسقلی اذیتمون میکنه!!
-فکر خیلی خوبیه پری جون! موافقم! همه مون با هم بیاد حشری کوچولو جلق میزنیم!
-اما هرکاریم که بکنیم همجنسبازی جای بچه بازی رو که نمیگیره!
-راست میگی! حیف که بچه هه در رفت! اما فکرش از سرمون در نمیره!
-یعنی الان کجاس؟ گم شده نمیشه پیداش کنیم!؟
-امیدوارم هرجا که باشه خانوما بگیرنش بگاهنش!
-یعنی امشب قراره که تو بغل کی بخوابه که بگاهدش؟!
و نگاه پر حسرت دخترها به آسمان خیره میشود...
......

arrow_back Previous Next arrow_forward