ØØ´Ø±Ù‡ ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ , Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ دم پری
سرنوشت!
سرنوشت!
...
-هاه! الان کجام؟! Ú¯Ù… شدم! چیکار کنم؟! وای! اینا دیگه از کجا پیداشون شد؟ این خانومای جنگلی چرا همش دنبال من هستن؟! چجوری ÙØ±Ø§Ø± کنم؟!
...
Ù„ØØ¸Ø§ØªÛŒ قبل:
زری Ùˆ پری بر لبه ÛŒ چهارچوب درگاه ورودی خانه ÛŒ پر Ú¯Ù„ Ùˆ زیبای پری نشسته اند Ùˆ با هم درباره ÛŒ علاقه ÛŒ مشترکشان یعنی ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو ØØ±Ù میزنند:
-ینی میگی الان ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو کجاس؟
-ÙØ±Ø§Ø±Ú©Ø±Ø¯ بی Ù…Ø¹Ø±ÙØª!
-اگه Ùقط یه بار دیگه بدستم Ø¨ÛŒÙØªÙ‡!...
-ØÛŒÙ! دوباره Ùقط خودمونیم!
Ùˆ دخترها دستان همدیگر را از روی Ù…ØØ¨Øª میگیرند، سرهایشان را به یکدیگر تکیه میدهند بطوریکه گونه ها Ùˆ کنار صورتهایشان به هم میچسبد، آنها با دستانشان Ú©Ù‡ بر گردن هم انداخته اند سرها Ùˆ شانه های همدیگر را نوازش میکنند، Ùˆ تمام این Ù„ØØ¸Ø§Øª به غروب غم انگیز Ø¢ÙØªØ§Ø¨ خیره شده اند...
... ناگهان بوی خوش عطر گلهای همیشه بهاری جنگل به مشامشان میرسد؛ اما این بوی همیشگی نیست، خیلی بیش از ØØ¯ معمول است؛ همراه باد هم نیامده، ناگهان چشمان دو دختر خمار میشود:
-چه بوی خوبی میاد زری جون!
-آره عزیزم! خیلی خوبه! برام جدیده!
-برا منم همینطور!
-بیا ببینیم از کجا میاد! خیلی کی٠داره!
Ùˆ دو دختر به پرواز در Ù…ÛŒ آیند Ùˆ اطرا٠خانه به گردش در Ù…ÛŒ آیند تا منشأ این بوی سرمست کننده Ùˆ شادی آور را بیابند؛ اما تلاش زیادی لازم نیست تا بÙهمند Ú©Ù‡ این بو دوباره از بدن ØØ´Ø±ÛŒ کوچولو Ù…ÛŒ آید!
Ú†Ù‡ جالب! اما آخر ØØ´Ø±ÛŒ نزدیک خانه ÛŒ پری پروانه Ú†Ù‡ کار میکند؟!
چشمان دو دختر گرد میشود Ùˆ لبخند به لبانشان Ù…ÛŒ آید؛ آنها Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شده اند Ú©Ù‡ ØØ´Ø±ÛŒ بر ØØ³Ø¨ Ø§ØªÙØ§Ù‚ به آنان نزدیک شده اما خوب میدانند Ú©Ù‡ این ÙØ±ØµØª کوتاه است Ùˆ ممکن است ØØ´Ø±ÛŒ دوباره ÙØ±Ø§Ø± کند:
-نیگا Ú©Ù† ØØ´Ø±ÛŒÙ‡!
-آخجون! انگاری راهشو گم کرده!
-با پای خودش اومده توی تله!
-هرجور شده باید بگیریمش!
-باید از دو Ø·Ø±Ù Ù…ØØ§ØµØ±Ù‡ Ø´ کنیم! از پشت سرشم Ú©Ù‡ راه ÙØ±Ø§Ø±ÛŒ نداره!
-آره! انگار چندتا ØØ´Ø±Ù‡ خانم دیگه هم از اون دور دارن دنبالش میکنن!
-آره! تا بازم در Ù†Ø±ÙØªÙ‡ باید گیرش بندازیم!
Ùˆ دخترها تعقیب Ùˆ گریز با ØØ´Ø±ÛŒ را شروع میکنند؛ ØØ´Ø±ÛŒ آنها را میبیند Ùˆ ترس Ùˆ تعجب باهم بسراغش Ù…ÛŒ آید:
-ای وای این دو تا م که دوباره اومدن! از کجا منو پیدا کردن؟!
او اصلا انتظار دیدن پری و زری را نداشت
-هاه! الان کجام؟! Ú¯Ù… شدم! چیکار کنم؟! وای! اینا دیگه از کجا پیداشون شد؟ این خانومای جنگلی چرا همش دنبال من هستن؟! چجوری ÙØ±Ø§Ø± کنم؟! اوا! زری زنبوره Ùˆ پری پروانه هه هم Ú©Ù‡ دوباره اومدن! چطوری همش منو پیدا میکنن؟! هاه! دیگه زورم نمیرسه! وااای!...
اما ØØ´Ø±ÛŒ اشتباه میکند Ùˆ نمیداند Ú©Ù‡ آنها نیستند Ú©Ù‡ به دنبال او گشته اند بلکه خودش بر ØØ³Ø¨ تصاد٠از اینجا یعنی Ù…ØÙ„Ù‡ ÛŒ خانه ÛŒ پری سر در آورده...
...بله! از قسمت Ùˆ قضا Ùˆ قدر نمیشود ÙØ±Ø§Ø± کرد! ØØ´Ø±ÛŒ از مسیری Ø±ÙØª Ú©Ù‡ گلهای سرزنشگر بدنش را گلاب پاشی کنند Ùˆ در مسیرش جوری Ú¯Ù… شد Ú©Ù‡ از نزدیکیهای خانه ÛŒ پری پروانه سردرآورد Ùˆ از آنطر٠هم به سر زری Ùˆ پری زده بود Ú©Ù‡ باهم به خانه ÛŒ پری بروند Ùˆ اکنون اینجا بوی خوب بدن او را استشمام کنند یعنی انگار خواست خدا بوده Ú©Ù‡ شرایط بطوری پیش رود Ú©Ù‡ ØØ´Ø±ÛŒ به لانه ÛŒ پری پروانه نزدیک شود چون گویی واقعا سرنوشت او این بوده Ú©Ù‡ بدست این دخترها Ø¨ÛŒÙØªØ¯ Ùˆ ØÙ‚ آن دختر ها هم این بود Ú©Ù‡ به شادی Ùˆ لذت دست یابند!...
...آری! از قضا Ùˆ قدر الهی نمی توان ÙØ±Ø§Ø± کرد!!!