ØØ´Ø±Ù‡ ÛŒ ØØ´Ø±ÛŒ , Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ دم پری
تعقیب و گریز
تعقیب و گریز
...ØØ´Ø±ÛŒ همانطور لخت Ùˆ عور Ùˆ برهنه به پرواز در Ù…ÛŒ آید Ùˆ چون بدنش با گلاب خوشبو شده Ùˆ عطر تندی از بدن معطرش به مشام میرسد، با نسیم صبØÚ¯Ø§Ù‡ÛŒ این بو در مسیر پرواز در پشت سرش پخش Ù…ÛŒ شود Ùˆ توجه پری Ùˆ زری را به خود جلب میکند Ú©Ù‡ روی Ú¯Ù„ÛŒ نشسته اند Ùˆ مشغول ØµØØ¨Øª کردن Ùˆ نوازش یکدیگر هستند؛ البته ØØ´Ø±ÛŒ اصلا متوجه ØØ¶ÙˆØ± این دو خانم Ù…ØØªØ±Ù… نشده است؛ این دو دختر Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ تا کنون مگسی به این زیبایی Ùˆ خوشبویی ندیده بودند! مخصوصا Ú©Ù‡ این یکی پسر است، تنها پسر جنگل، پس هردو از جایشان برمیخیزند Ùˆ بدنبال بوی عطر پسرک ØØ´Ø±ÛŒ به پرواز در Ù…ÛŒ آیند تا او را بگیرند؛ ØØ´Ø±ÛŒ Ú©Ù‡ آنها را میبیند سرعت پروازش را بیشتر کرده تا ÙØ±Ø§Ø± کند اما زری Ùˆ پری با استشمام بوی عطر بدن زیبای ØØ´Ø±ÛŒ دیوانه شده اند Ùˆ با Ú©Ù…Ú© این بو او را Ú¯Ù… نمیکنند Ùˆ با سرعت بیشتری تعقیبش میکنند ...
ØØ´Ø±ÛŒ در ØÛŒÙ† ÙØ±Ø§Ø± در هوا جیغ میزند Ùˆ با ØØ§Ù„تی ترس Ùˆ نگرانی با خود میگوید: وای! غیر از پروانه خانوم، خانوم زن بوره (زنبوره!) هم دنبالم راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡!
ØØ´Ø±ÛŒ جیغ میزند Ùˆ سعی میکند سریعتر بال بزند تا زودتر ÙØ±Ø§Ø± کند اما او بدن Ú©Ù… طاقت Ùˆ ضعیÙÛŒ دارد، چون او هنوز یک پسربچه ÛŒ خردسال است!Ø› پس ذره ذره خسته میشود...
... ØØ´Ø±ÛŒ پشت سرش را نگاه میکندو میبیند دو دختر سمج هنوز هم دنبال او هستند Ùˆ همچنان او را را تعقیب میکنند؛ آنها دست بردار نیستند! ØØ´Ø±ÛŒ Ú©Ù‡ همینطور خسته تر Ùˆ بی طاقت تر میشود با ØØ§Ù„ت ضع٠و ناله Ùˆ Ù†ÙØ³ زنان زیرلب با آن صدای نازک Ùˆ Ø¸Ø±ÛŒÙØ´ باخودش میگوید: ای وای! این دوتا Ú©Ù‡ هنوز دنبالم هستن! چجوری منو پیدا میکنن؟ من Ú©Ù‡ اینهمه ویراژ دادم Ùˆ کج Ùˆ کوله پرواز کردم ولی بازم منو Ú¯Ù… نمیکنن! آخ اگه منو بگیرن بهم تجاوز میکنن! ...
ØØ´Ø±ÛŒ خیلی تلاش کرده اما Ú©Ù… Ú©Ù… دارد قوایش را از دست میدهد Ùˆ سرعت Ùˆ Ø§Ø±ØªÙØ§Ø¹Ø´ Ú©Ù… میشود؛ سرش گیج میرود Ùˆ به Ú¯Ù„ÛŒ برخورد میکند Ú©Ù‡ در ÙØ¶Ø§ÛŒ کاسه مانند یکی از گلبرگهایش آب باران دیشب جمع شده Ùˆ این آب زلال روی سر ØØ´Ø±ÛŒ میریزد؛ ØØ´Ø±ÛŒ بالاخره ØÙ…ام صبØÚ¯Ø§Ù‡ÛŒ را Ú¯Ø±ÙØªØŒ البته Ú©Ù…ÛŒ خارج از اختیارش!...
... آبی Ú©Ù‡ روی سر Ùˆ بدن ØØ´Ø±ÛŒ ریخت بالهایش را هم خیس کرد Ùˆ این بالهای خیس شده دیگر نمیتواند او را در هوا Ù†Ú¯Ù‡ دارد؛ پس سقوط میکند Ùˆ روی برگهای نرم بوته ÛŒ همان Ú¯Ù„ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯Ø› انگار کار این Ú¯Ù„ متوق٠کردن ØØ´Ø±ÛŒ بوده؛ دقیقا اینجا سبز شده Ùˆ رشد کرده تا جلوی او را بگیرد! ...
... زری Ùˆ پری شاهد این صØÙ†Ù‡ ÛŒ سقوط ØØ´Ø±ÛŒ بوده اند Ùˆ زود بالای سر او میرسند Ùˆ با تکبر Ùˆ غرور بسیار از بالا به پایین به او نگاه میکنند...
-تو چرا از دست ما ÙØ±Ø§Ø± میکنی کوچولو؟! ما دوستت داریم خوشگله!
و دست جلو می برند تا پسرک را بغل کنند و با خود ببرند...