AFF Fiction Portal

حشره ی حشری , افسانه ی دم پری

By: cixidoru
folder Misc. Non-English › Originals
Rating: Adult ++
Chapters: 25
Views: 705
Reviews: 0
Recommended: 0
Currently Reading: 0
Disclaimer: This is a work of fiction. Any resemblance of characters to actual persons, is purely coincidental. The Author holds exclusive rights to this work. Unauthorized duplication is prohibited.
arrow_back Previous Next arrow_forward

بریم خونه!

بریم خونه!


...زری و پری دوباره بچه را شستشو داده اند؛

-دوباره حسابی ترتمیز شده!

-آره ولی فکر کنم بهتره تا قورباغه ها نیومدن این ور ببریمش خونه...

-راست میگی! اگه ببیننش از دستمون درش میارن می برن مثل قبل فقط خودشون بهش تجاوز میکنن دیگه چیزی به ما نمیرسه!

-آره اگه دست خاله وزغا دوباره بهش برسه دیگه ما چیزی گیرمون نمیاد!
زری و پری با قهقهه می خندند اما زود با دست جلوی دهنشان را می گیرند تا توجه وزغها به این سمت جلب نشود؛ تا همین الان هم به خاطر صدای خنده های دخترها و جیغ و آه و ناله های فسقلی موقع تجاوز ممکن است حواس قورباغه ها به این طرف متوجه شده باشد، میدانید؟ قورباغه ها و وزغهای این برکه شنوایی و بینایی خوبی دارند همانطور که حشرات این جنگل علاوه بر آن بویایی قوی و عالی دارند!

زری بچه را در آغوش می گیرد و دخترخانمها به پرواز در می آیند؛ زری بچه را محکم بغل کرده تا فرار نکند، هرچند خود حشری از ترس شکار شدن دوباره توسط قورباغه ها خیال فرار ندارد گرچه در دستان این دخترها هم از امنیت چندانی خبری نیست!...

زری: ببریمش خونه ی من اونجا بهش عسل بدم بخوره بچه تقویت بشه، طفلکی خیلی ضعیف شده! خودمونم باید یه غذای مقوی بخوریم تا بازم زور داشته باشیم بکنیمش!

پری: باشه عزیزم! ولی یادت باشه دفه ی بعد باید بیاریش خونه ی من تا حسابی ازش پذیرایی کنم!

زری: خیله خب عزیزم! خونه ی من و تو نداره که! اما الان نوبت منه که مهمون من باشه!

پری: مهمون هردومونه! بی تعارف!

و زری و پری با خوشحالی و صدای بلندی می خندند چون حالا از برکه دور شده اند و خیالشان از بابت قورباغه خانمها راحت است...

با این صحبتها راه کوتاه میشود و کم کم ساختمان کندوی مجردی زری خانم روی شاخه ی درختی در جنگل از دور دیده میشود...

arrow_back Previous Next arrow_forward